رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

کت دزفول

عزیز دلم جمعه هفته پیش با خانواده ی دوستام رفتیم کت های دزفول. اونجا خیلی بهتون خوش گذشت و کلی هم آب بازی کردی. فقط چونه ات از سرما بشدت می لرزید که هم باعث ناراحتی ما شد هم خنده. یواش یواش که به آب عادت کردی دیگه نمی شد از آب بیرونت بیاریم. جالبه که تو اون سرو صدا از خستگی خوابت هم رفت. بعدشم که خونه اوردیمت حمام کردمت که اونجا هم آب بازی رو ول نمی کردی. بعدم از خستگی خوابت برد اونم چه خوابییییییییییییییییییی نفسم اینم بعد از حمامته که غش کرده بودی دیگهههههه... تازه مامان موهاتون خوکشل برات درست کرده بود:   ...
23 شهريور 1392

رادین کوچولوی مامانشه

عزیز دلم یکی از دوستای خانوادگی مامان مهین به اسم خانم مسلم که خیلی هم سنش زیاده و چشمهاش اصلا نمی بینه برات در کمال تعجب همه یه تونیک شلوار راحتی دوخته که خیلی ناز و خوشکله وقتی ازش پرسیدن شما که چشمهات دید خوبی نداره چطوری اینو دوختی گفته با ذره بین درستش کردم. این لباس جدای از قشنگیش خیلی برام ارزش داره چون توش دنیایی از عشق و محبت هست. واقعا دستش درد نکنه: اینم عکسهایی از رادین: رادین در حال فرار: رادین در حال کشیدن روروئکش:   ...
12 شهريور 1392

کبوتر چاهی یا مرغ عشق؟

      عزیز دلم پسر خوب و نازم روز به روز بیشتر بامزه و شیطون می شی و به دل من و بابا می شینی. عزیزم صداهای خیلی جالبی از خودت در میاری گاهی وقتا مثله کبوتر چاهی می گی کوووو کووووووو یا اینکه مثله مرغ عشق با یه صدای گرفته و از ته گلوت می گی اِ اِ اِ اِ اِ   ...
10 شهريور 1392

پسر خوبم

  سلام عشق مامان عزیز دلم جانم نفسم الان دیگه ٥ تا دندون داری بقیه شونم یواش یواش در میان و می شی یه مرد کامل عشقم. چند روز پیش وان حمامتو پر کردم با جوجه مرغابیهات تو وان کلی بازی کردی و حال کردی تازه چند روز هم هست که چند قدمی رو تند و با سرعت از این ور کاناپه به اون ور قدم بر می داری. خیلی ذوق می کنیم وقتی شما اینجوری با اعتماد بنفس راه می ری عسیسممممممممممممممممممم. بعضی اوقات واسه مامان لالایی می خونی و می خوای منو بخوابونی جانممممممممممم. وقتی هم که برات آهنگ می زارم کلی کیف می کنی و می گی بغلت کنم و برقصونمت خودتم مثله آدم بزرگا جیغ می کشی و محفل دو نفره مونو گرم می کنی بعدش که می خوام ب...
6 شهريور 1392

اولین دندون رادین

  بلاخره پسر گلم هم دندون دار شد. بقول رادین خخخخخخخ بعد از ٤ روز تب و کلی درد بلاخره اولین دندون رادین در اومد البته فعلا فقط نوکش بیرون زده. شب بود  که برای شیر دادنت بیدار شدم وقتی شیر خوردی چشای نازتو باز کردی و دستمو گرفتی همون موقع بود که حسابی وحشت کردم و بابا رو بیدار کردم و گفتم رادین بشدت تب داره. تا صبح بالای سرت بیدار موندیم و بهت قطره استامیوفن دادیم پت تب بر رو پیشونیت گذاشتیم و با آب و الکل پاشویه ات کردیم تا بلاخره تبت پایین اومد. بعد از ظهرشم بردیمت دکتر. ولی خونه ی بابا باقر بودیم که داشتم واسه مامان مهین می گفتم که چطور بودی ناگهان داخل دهنتو نگاه کردم و مثله وقتی که اولین بار جواب بی بی چکم مثبت شد...
28 تير 1392