رادین کوچولو سرما می خورد
جیگرم رادین الان چند روزه سرما خورده . شکم روی و عطسه و کی÷ شدن بینی ... خلاصه داره با چیزی به اسم مریضی آشنا می شه و اولین مریضی خودش رو می گذرونه. آخییییییییی الهی مامان از روزی که اومدی خیلی خوب با مفهوم درد آشنا شدی اول زردی بعد ورم سینه ها و گرفتگی نفس و بالا آوردن و ... آره عشقم این دنیا ÷ره درده بیشتر از اینکه چیزای خوب داشته باشه توش درد زیاده و تو باید به اون عادت کنی گلم. هر چند مامان و بابا حسابی بهت می رسن و سعی می کنن همیشه در آسایش باشی ولی یه چیزایی خارج از اراده ماست عشقم.
از دیروز بعد از ظهر هم که همه اش بی تابی می کردی و تو بغلم بودی حتی نزاشتی یه ١٠ دقیقه ای هم مامانی استراحت کنه. تا صبح همینجوری بودی. خلاصه من ساعت ١٢ شب تو رو تحویل بابا دادم و تا ساعت دو نیم خوابیدم که از صدای گریه تون بیدار شدم و شیفت رو از بابایی گرفتم تا ساعت نزدیکهای شش صبح که دیگه با بغض اومدم بابایی رو بیدار کردم گفتم بگیرش الانه که دیگه از خستگی و خواب غش کنم. بابا هم یه ساعتی تو رو گرفت بعدش اونم اومد با استیصال تو رو تحویل من داد که یه سااعتی رو بره بخوابه آخه صبح کلی کار داشت و باید استراحت می کرد.
الانم که از سر کار اومده با سردرد اومده از بس دیشب بی خوابی کشیده. منکه دیگه رسما ÷کیدم هههههههه. عزیز دلم خوب مامان و بابا رو دیوونه کردی هاااااااااااااااااااا حالا جالبه با وجودی که اینقدر اذیتم می کنی و نمی زاری شبا بخوابم باز اون یه ساعتی رو که می خوابم هر شب، بخدا هر شب همون یه ساعت رو باز خواب تو رو می بینم عزیز دلم همون یه ساعت هم دلم برات تنگ می شه و دلم هوای بوی تنتو می کنه. عسیسم مامان و بابا عاشق بوی تنت هستن جانم همهی وجودم از ته دل با وجودی که از دیروز نزاشتی استراحت کنم عاشقتم و عاشقانه می خوامت نفسم