رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

سه ستاره

سه ستاره باد آسمان را ديشب تكان داد سه تا ستاره در دستم افتاد بودند آن ها بسيار زيبا يك دانه اش را دادم به بابا آن ديگري را دادم به مادر ديدم كه مانده يك دانه ديگر آن را به بالا پرتاب كردم اين كارها را در خواب كردم ! ...
22 آذر 1390

خر دانا

خر دانا   يک روز يک مرد روستايي يک کوله بار روي خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود. خر پير و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پاي خر به سوراخي  رفت و به زمين غلطيد.بعد از اينکه روستايي به زور خر را از زمين بلند کرد معلوم شد پاي خر شکسته و ديگر نمي تواندراه برود. روستايي کوله بار را به دوش گرفت و خر پا  شکسته را در بيابان ول کرد و رفت. خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر مي کرد که «يک عمر براي اين بي انصاف ها بار کشيدم و حالا که پير و دردمند شده ام مرا به گرگ بيابان مي سپارند و مي روند.» خر با حسرت به هر طرف نگاه مي کرد و يک وقت ديد که راستي راستي از...
22 آذر 1390

سكوت غم انگيز پاييز

  عزيز مامان قشنگم پاييز شده مامي دلش برات يه ذره شده قربون اون صداي كودكانه ات بشم نمي دوني چقدر دلتنگتم. بابا منصور هم همينطور. هميشه مي گه فكر كن ني ني داشته باشي اونوقت اصلا محل من نمي زاري. منم همه اش بهش مي خندم و مي گم عزيزترينم الهي قربون اون حسوديت بشم. همينجوري عاشقتم اگه ني ني بياد كه ديگه ديوونه ترت مي شم. عاشق هردوتانونم. تازه تو باباشي بخاطر دادن اين هديه كوچولو بيشتر برام عزيز و دوست داشتني مي شي. ولي خودمونيما بابايي دلش غنج مي ره كه تو رو داشته باشه. عاشق بچه هاست. البته ني ني خودش يه چيز ديگه است. مامي جون عزيزم بيا كه حداقل عيد رو به عشق تو جشن بگيريم ...
22 آبان 1390