رادین کوچولو به مهد کودک می رود
سلام عزیزترینم. عشقم ببخش که یه مدت طول کشید تا بیام برات وبتو آپ کنم. آخه این مدت خیلی بهم سخت گذشت و اصلا حوصله هیچ چیزو نداشتم. الان یه هفته است که داری می ری مهد. بخاطر اینکه مرخصی 6 ماهه به 9 ماه تبدیل نشد من این دو ماه آخر مرخصی زایمانمو خیلی ناراحت و غمگین بودم. همه اش بغض داشتم و گریه می کردم چون تو خیلی کوچیکی و اصلا دلم نمی اومد از خودم دورت کنم و بفرستمت مهد. اکثر شبا تا صبح بیدار بودم و فکر می کردم که چکار کنم........ یا اینکه وقتی نیمه شب با صدای تو بیدار می شدم دیگه خوابم نمی رفت و فکر و خیال می کردم. و تا صبح برات گریه می کردم. مامان خیلی دوستت دارم و نگران وضعیتت بودم آخه بجز از من شیر نمی خوردی و شیشه رو نمی گرفتی. مهد دانشگاه رو دیدم اصلا خوشم نیومد. خیلی کثیف و آلوده بود. با بابایی رفتیم کلی مهد های نزدیک خونه رو گشتیم. تا اینکه روز آخر یه مهد خوب کوچه پشتی خونه پیدا کردیم.
شکر خدا الان تقریبا یه هفته است می ری اونجا و خیلی هم خوشحالی البته روزی فقط 2-3 ساعت تو مهد می مونی. ترجیح می دم زیاد بیرون از خونه نباشی ساعت 8 یا 8:30 بابا می برتت مهد و بعد از انجام کاراش میاد می برتت خونه. خودشم بهت می رسه تازه یاد گرفته چطوری بشورتت و پوشکتو عوض کنه یا اینکه بهت غذا بده و بخوابونتت. فقط هنوز شیشه رو خوب نمی گیری.
منم برات هر روز حریریه بادام و سوپ های مختلف درست می کنم و می فرستم البته همه شونو تو 2 ظرف جدا می زارم یکی برای مهد و یکی برای خونه ات که بابا از غذای مهد بهت نده و غذای برگشته ی مهد رو می ریزم دور که یه موقع آلوده نباشه روز اول که رفتی مهد وقتی با اشتیاق داشتم از سر کار برمیگشتم پیشت بابا زنگ زد که بیا یه چیزیو ببین وقتی اومدم خونه دیدم از نوک پا تا فرق سر کهیر زدی کوچولوی مامان و با دستای نازت داری شیکمتو می خارونی دلم ضعف رفت و حسابی ترسیدم سریع آماده شدیم بردیمت فوق تخصص اطفال گفتم شاید از واکسنت باشه که دکی گفت نه شاید به غذایی آلرژی داشته منم گفتم فقط بسکویت مادر امروز جدید بهش دادیم دکی گفت احتمالش ضعیفه از بسکویت باشه ولی خودتون باید ببینین از چیه. خلاصه دیگه بهت بسکویت ندادم و گذاشتم تا 5 شنبه که خودم خونه بودم بهت کمی بسکویت دادم دیدم سریع دوباره کهیر زدی فهمیدم از بسکویت بوده. ترکیباتشو خوندم توش شیر تازه و تخم مرغ بود حتما به یکی از این دو مواد حساسیت نشون دادی عشقم. خدا رو زود فهمیدیم و همچنین اینم فهمیدیم که تو هم مثله مامانیت آمادگی آلرژی رو داری و باید حواسم به غذاهای آلرژی زا باشه. راستی تازگی ها یاد گرفتی رو دست می خوابی مثله آدم بزرگا قربونت بشم یه وقتایی هم می ری رو شکم می خوابی نفسم. خلاصه عزیزم از لحضه ای که میام خونه تا فردا صبحش همه اش درگیر تو هستم دربست بدون هیچ استراحتی. عشقم ولی ناراضی نیستم و خیلی هم خوشحالم که ازت مراقبت می کنم. بوسسسسسسسسسسسسسسسسس به پسر ناز و مهربونم