رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

مانی. بایی

  پسرم عشقم سلام گلم همیشه اسم منو بابایی رو درست تلفظ می کنی می گی مامان. ماما. بابا. بابایی. ولی تازگییا یاد گرفتی مختصرمون کردی صدامون می کنی مانی یا مانی آزی و باییی قربونت بشم عاشق این حرف زدناتم. خیلی وقتا هم می گی بیا بغلم دستتو باز می کنی منو با دستت در حال خوابیده سرمو بغل می کنی بعد اون دستتم باز می کنی به بابا می گی بیا بغلم اونم بغل می کنی بعدش می گی آخییییییییی بغل می کنهههههه . یعنی اون موقع می خوام لهت کنم و بخورمت نفسمممممممممممممممممم. کلی هم شعر یاد گرفتی بخونی. الانم که محرمه می ری با بابایی مراسم نوحه خوانی سینه می زنی برای مامانی هم همیشه یه لیوان شربت میاری گلم انشا الله هیچ وقت تشنه ی هیچ چی نمونی...
10 آبان 1393

تولد 2 سالگی آقا رادین

  عشقمممممممممم عزیز دلم شیر مرد کوچولوی نازم تولدت مبارک گلم . امسال تصمیم گرفتیم تولدتو تو مهد بگیریم چون اونجا با بچه ها حسابی سرگرم می شی و بیشتر بهت خوش می گذره. اتفاقا تصمیم بجایی بود چون واقعا تجربه ی خوبی بود و خیلی بهت خوش گذشت. روز تولدت 18 مهر بود که جمعه می شد ولی ما روز 4 شنبه 16 مهر برات تولد گرفتیم تا مهد باز باشه. منم کلا اون روز رو مرخصی گرفتم اولش با بچه ها رفتیم پارک بعدش رفتیم آتش نشانی کلی اونجا سرگرمت کرد دوباره بردیمتون پارک بعدشم برگشتیم مهد و تولد براتون گرفتیم برای تو و دوستت بردیا. چون تقریبا با هم بدنیا اومدین اون 10 روز زودتر از تو بدنیا اومده. انقدر خسته شی که تو ماشین ...
22 مهر 1393

اولین قهر 5 دقیقه ای مامان

گلم خوشکلم خیلی وقته برات چیزی ننوشتم از بس مشغولمون کردی و سرگرمتیم. بهر حال خان خونه رئیس خونه مونی سلطان مطلق خونه مون. چی بگم از شیطونیات و با مزه گیات؟ کلی شیرین زبون و بلا شدی. البته خیلی پسر خوب و با محبتی هستی جان دلم پسرم ولی یه عیب بزرگ داری که البته تو سن تو اکثر بچه ها اینجورین اونم اینه که یاد گرفتی وقتی چیزیو می خوای با جیغ و داد می خوای بهش برسی. بابایی که تو این شرایط تسلیم تسلیمه ولی من مقابلت مقاومت می کنم که یاد نگیری از این روش استفاده کنی. پریشب موقع خواب وقتی سه تامون رفتیم تو رختخواب (فعلا تو هم کنار مون می خوابی نفسم) پتو رو که انداختم روم یه دفعه شروع به گریه کردی و خودتو اینور و اونور می زدی و جیغ می کشیدی....
25 شهريور 1393

مادر

مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد: فرزندم: روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!! در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی. هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛ هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛ پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم. اگر دیگر جوان و زیبا نیستم؛ مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم. اگر دیگر نسل شما را نمی فهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من ؛ برای آنچه نمی فهمم باش. من بودم که ادب را به تو آموختم. من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی رو...
25 مرداد 1393

تابستان 93

برای دیدن عکسها لطفا به ادامه مطلب رجوع شود:   عزیزم این عکس پایین رو وقتی خواستم بگیرم بهت گفتم بالا رو نگاه کن چون سرت پایین بود. تو فکر کردی می گم بالا سرتو نگاه کن اینجوری شد. قربون اون با مزه گیات بشم من نفسم:       ...
15 تير 1393

روزگار رادین

عشق مامان می تونی از  یک تا ده فارسی رو کامل به ترتیب بدون اشتباه بخونی فقط 7 و 8 رو یکی می دونی. از یک تا ده انگلیسی رو هم با کمک مامان می خونی. بعدشم از نکات تربیتی که یاد گرفتی اینه که بهت می گم فوضولی تو می گی نه . شیطونی نه خرابکاری نه چاقو نه آتیش نه برق نه موکشیدن نه کار بد نه دست تو دماغ؟ تو می گی کار الاغ کلا من کلمه رو می گم تو می گی نه تازه خودتم تکرار می کنی و می گیشون مخصوصا کلمه ی فوضولی رو خیلی ناز تلفظ می کنی و کامل ادا می کنیش. وقتی هم می برمت جایی تو سرویست یا آژانس می گی حتما پولو به خودت بدم بعد به راننده می گی عمووووووووووووووو بفرمااااااااااااااااااا...
10 خرداد 1393

آنا

عزیز دلم نمی دونم چرا تو این مدت از این واژه ی بسیار مهم زندگیت  صحبتی نکردم!!!! عشق مامان بیشترین چیزی که دوست داری آهنگه که وقتی می خوای برات آهنگ بزاریم می گی آنا یعنی آهنگ. موبایل بابایی که از دستت خورد شده از بس ازش گرفتی آهنگ گوش بدی ولی با بدجنسی تمام پرتش می کنی اینور و اونور. منم که چندتا گوشی عوض کردم . تا می بینی موبایل دستمونه می گی موباییی یا گوشیییی بعدش از مون می گیری یا آهنگ گوش می دی یا ادای ما رو درمیاری می گی الو سلا خوبی؟؟ گوشیی و ... با مخاطب فرضیت شروع می کنی به حرف زدن.
27 ارديبهشت 1393

کم خونی شدید رادین و کم غذایی

پسر خوبم نمی دونم بزرگ کردن همه ی بچه ها انقدر سخته یا تو کیس سختی برامون هستی یا ما خیلی حساسیم  ولی بهر حال شکررررررررررررررر خدا توبهترین هدیه ی هستی که خدا بمن داده و با هیچ چی تو رو عوض نمی کنم. یه چند روزیه خیلی غصه دارم عشقم چون تو آز های قبلیت کم خونی نشون داده بود یه  سری آزمایش تخصصی واسه کم خونیت گرفتن که مشخص شده بشدت کم خونی داری از حدودا 10 مورد از فاکتور های آز خون تو 8 موردش کم خونی داشتی و low بودی و 2 مورد خیلی بالا بوده  و فقط 2 مورد عادی داشتی . حالا بنظرت حق ندارم انقدر پریشون باشم؟ تازه این مورد کنار تو بشدت از غذا خوردن امتنا می کنی اصلا غذا نمی خوری باورت نمی شه همه اش تو اشپزخونه هستم و دارم غذاهای م...
14 ارديبهشت 1393