رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

سال 92 مبارک

سلام عزیزم دلم به امید خدا امسال واسه اولین بار با حظور تو ٣ تایی عید رو جشن می گیریم. انشا الله سال خوب و پر برکتی برامون باشه. عزیزم منو بابا عاشقتیم و آرزومند بهترینها برات هستیم.. قربونت برم عاشق این عکسشم. بوسسسسسسسسسسس عشقم.     ...
19 اسفند 1391

عكس هاي 4 ماهگي رادين و عروسكهاش

عزيز دلم الان ديگه داره چهار ماه و نيمت مي شه. اينم عكس هاي 4 ماهگيت: عكسي از رادين بسيارررررررررررر متعجب، واه واه مامان جون چي شده؟!!!!!!!!!! براي ديدن عكس ها به ادامه مطلب بريد: بقيه عكس هاي رادين جان: اينم عكس دست پسر گلم. اين عكس رو مي زارم چون اون روز داشتم عاشقانه وقتي خواب بودي دستتو نگاه مي كردم. خواستم تو هم زاويه ديد منو ببيني. چقدر دستات كوشولو و ناز بودن عشقم اينا هممممممم عكس هاي  تو كنار يه تعداد از عروسكهات گلم: ...
3 اسفند 1391

كارهاييي كه رادين انجام ميده

  عزيز مامان يه مدته خيلي بهم وابسته شدي نگرانتم كه وقتي مي خواييم ببريمت مهدكودك چطور ازت جدا بشم. بخدا دلم خونه خيلي ناراحتم كه بعد از مرخصي زايمان بايد بفرستمت مهد كودك تويي كه يه لحظه از بغلم جدا نمي شي رو چطوري چند ساعت از خودم دور كنم!!!!!!!!!!!!!!! آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآةةةةةةةةةةةةةة عزيزم خيلي وقته ياد گرفته دوتا دستشو مي كنه تو دهنش با صدا انگار داره چلوكباب مي خوره ملچ ملوچ مي كنه.اون موقع من مي گم عزيزم من بايد تو رو بخورم تو چرا خودتو مي خوري/ مي دوني خيلي خوشمزه اي؟ يه مدت هم هست كه هر  چي مي خواي جيغ مي زني با كلي جيغ و داد كردن بهم مي گي خوابم مياد يا گشنمه خوب ماماني خودم مي دونم&nbs...
14 بهمن 1391

كلي عكس 2 ماهگي و 3 ماهگي رادين جان

بيا رها خانوممممممممممممممممممم اينم عكس هاي رادين: براي ديدن عكسها به ادامه مطلب رجوع شود: عكس يه ماهه گي رادين بگو ماشا الله: عكسهاي عاشوراي 91 تو دو ماهگي رادين: اينجا هم  روز عاشورا همه دورت هستن  انگار دارن فيلم سينمايي مي بينن. تازه همهي بچه ها نيستن اگه بودن بيشتر دورت شلوغ مي شد: اينم عكسهاي 2 ماهگي رادين:   اينها هم عكس هاي 3 ماهگي: يه عكس هم هست از زمانيكه پسر نازم مي خواد بخوابه. بايد مثله يه كبوتر تو دل مامانش جا كنه و  بچسبه بهم تا خوابش بگيره. قربونش برمممممممممممممممم الهييييييييييييييييييييييي...
11 بهمن 1391

پسرم شکر خدا 3 ماهه شد

سلام گل مامان. عزیزم یه مدت بود خیلی خیلی درگیری داشتیم. واست نمی گم که همیشه روزهای خوشت یادمون بیاد. واسه همین نتونستم به وبلاگت سر بزنم. به امید خدا ٢ روز دیگه ٣ ماهت تموم می شه و می ری تو ٤ ماهگی. کلی هم عکس و فیم این مدت ازت گرفتیم  که بعد سر فرصت برات می زارم. عشقم ماشا الله دیگه حسابی منو بابایی رو می شناسی و برامون ذوق می کنی ولی نمی دونم چرا برعکس بقیه ی بچه ها وقتی  می بریمت بیرون انقدر می ترسی و استرس می گیری. یا خودتو مچاله می کنی و چشاتو سفت می بندی تا بیاریمت  خونه و یا هنوز از خونه نزدیم بیرون شروع می کنی گریه و جیغ و داد تا بیاییم خونه. چند شب پیش با  بابایی رفته بودیم رستوران رادین!!! ولی انقدر اونجا آبر...
16 دی 1391

رادین جان ختنه شد

عزیز مامان بلاخره در ٣٣ روزگی ختنه شد . قربون  بشم خیلی درد داشت نه؟ جیگر مامان که برات کباب بود. عزیزم الان چند روزیه که دیگه وقتی مامان یا بابا رو می بینی راست زل می زنی تو صورتمون و خنده ی خیلییییییییییی نازی می کنی که یعنی می شناسیمون و دل ما رو آب  می کنی . منو بابا که می خوایم خودمونو بکشیم وقتی تو می خندی. عزیزم همیشه بخند گلم عاشق خندهاتیم. امیدوارم  دلت همیشه شاد باشه. الانم که ٣٦ روزه شدی و دیگه رسما یه شیرخوار حساب می شی و  از مرحله ی نوزادی در اومدی. جیجر مامان
25 آبان 1391