رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

پیشرفت های رادینیییییی

سلام پسر خوبم مامان جون نمی دونی چقدر دوستت دارم و چقدر دلم می خواد همیشه خوشحال و شاد باشی و آینده خوبی داشته باشی عزیزم. جیجر مامان ولی تو بابایی رو بیشتر از من دوست داری و همه اش می گی بابا!!! دست می ندازی دور گردنش و فقط اونو می بوسی و می زاری ببوستت. نامرد. هرچند من خوشحالم که انقدر بهش وابسته ای و بهم محبت دارین. اصلا هم حسودیم نمی شه. دلم می خواست پسرم بیشتر بابایی بشه تا مامانی. بوس جیجر مامان. هر چی هم که می خوای اگه نتونی منظورتو بهمون بفهمونی به زبون آلمانی می گی ناین !!! خخخخخخخخخخ واست دستکش گرفتیم خیلی کوشولون عاشقشونی و می گی دس که یعنی دست کش رو تنم کن. می گی ماشی  یعنی ماشین و قون قون یعنی صدای ماشین. از اعداد ب...
26 آذر 1392

پسر نازنینم

    سلام عزیزم یه مدته دیر به وبت سر می زنم. ببخشید خیلی سرم شلوغه.  عشق مامانی دیگه داره واسه خودش مردی می شه.      جون دلم. ولی تازگی ها یاد گرفتی بدجور جیغ می زنی. آخه چرا مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لوس شدی نه.                 فهمیدی وقتی جیغ می کشی منو بابایی تسلیم می شیم نامرد؟       قربونت بشم. چند شب پیش بردیمت دسته ی عاشورای حسینی خیلی تعجب کردی تازه وقتی سر و صدای تبل و سنج و ... رو شنیدی دستتو می رقصوندی فکر کردی آهنگه خخخخخخخخ عشقم همچین زل زده بودی به دسته و پرچم و ... که اگه تا یک ساعت دیگه هم نگهت می داشتیم تکو...
25 آذر 1392

بیماری سختتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت رادین جان

عزیز مامان الهی برات بمیرم چی کشیدی این چند روز. مامی جون از بعد از ظهر روز ٣ شنبه یه ویروس لعنتی باعث شد دچار اسهال استفراغ تب و دل پیچه و ......... شدی پدرمون در اومد ٢ روز بیمارستان بستری شدی منو بابایی بالا سرت گریه کردیم، پیر شدیم، آب شدیم. هییییییییییییییییییییییییییییییییییی نمی دونی چه روزایی داشتیم./ بعدش با رضایت خودمون مرخصت کردیم گفتم بیمارستان نمونی بدتر نشی مریضی های دیگه نگیری خودم یه هفته است دارم ازت مواظبت می کنم ولی هنوز اسهالت بد نیومده بقول مامان مهین دارم چکشی بهت او آر اس می دم با سرنگ بهت دارم و آب و شیر و ... می دم. انقدر این روزا کثیف کاری کردی از اسهال و استفراغ و من لباس و ملافه و زیر انداز و... شستشو کردم ک...
11 آذر 1392

اولین قدمهای رادین

  عزیزم عشقققققققققققققققققققققق مامانی الان چند روزه داری تاتی تاتی می کنی و ٢-٣ متر رو بدون هیچ کمکی مستقل مستقل راه می ری نفسممممممممم دستاتم بالا می گیری تو هوا انگار اینجوری تعادل پیدا می کنی و راه می ری جونممممممممممممم. قربون راه رفتنت بشم چشام کف پاهات. چقدر هم ذوق می کنی ازت کلی فیلم گرفتیم. یه مسری رو می ری وقتی به مقصد مورد نظرت می رسی بلند مثله ماه هورا می کشی و برای خودت دست می زنی. انقدر منو بابایی ذوق می کنیم که نزدیکه بیاییم یه هو قورتت بدیم. عزیزم امیدوارم با این قدمها پله های ترقی و موفقیت رو طی کنی و آینده ی روشنی داشته باشی. الهی امین. انشا الله همیشه سالم و سلامت باشی و خوش و خرم بمونی. امین ...
18 آبان 1392

اولین بیماری سخت رادین کوچولو

الهییییییییییییی مادرت برات بمیره سلام عشق مامانی رادین جان این 2 هفته منو بابایی مردیم و زنده شدیم عشقم. 2 هفته کامل مریض بودی سرماخوردگی ویروسی. ولی چه مریضی پدرت دراومد. اسهال و استفراغ شدید. تب بالا. آبریزش بینی سرفه چرک سینه. بی اشتهایی و... حتی حاظر نبودی شیر منم بخوری. اگرم می خوردی مثله آبشار بالا می اوردیش. دیگه منو بابایی داشتیم می مردیم از ناراحتی و غصه انگار زیر جگرم آتیش روشن کرده بودن شب تا صبح ناله و گریه می کردی و بالا می اوردی و منو بابا بالا سرت بیدار بودیم و گریه می کردیم. بماند چقدر بهت رسیدگی کردیم و تمام مدت 2 تا در بست در خدمتت بودیم ولی ای کاش سلامت بودی همه ی این خستگی ها فدای یه تار موت. 3 تا دکتر بردیمت تا الا...
20 مهر 1392

دقه دقه یا ق ق ق

عشق مامانی پسر گلم دیگه کامل راه می ره شکر خدا و یه چند روزی هم هست صداهای عجیب از خودت در میاری انقدر بامزه می گی که می خوام بخورمت. رادین گلم یا می گه دَقَ دَقَ یا قِ قِ قِ خیلییییییییییییییییییییییییییییی ناز و بامزه قربونه اون دَقَ دَقَ گفتنت بشم من ...
8 مهر 1392

کت دزفول

عزیز دلم جمعه هفته پیش با خانواده ی دوستام رفتیم کت های دزفول. اونجا خیلی بهتون خوش گذشت و کلی هم آب بازی کردی. فقط چونه ات از سرما بشدت می لرزید که هم باعث ناراحتی ما شد هم خنده. یواش یواش که به آب عادت کردی دیگه نمی شد از آب بیرونت بیاریم. جالبه که تو اون سرو صدا از خستگی خوابت هم رفت. بعدشم که خونه اوردیمت حمام کردمت که اونجا هم آب بازی رو ول نمی کردی. بعدم از خستگی خوابت برد اونم چه خوابییییییییییییییییییی نفسم اینم بعد از حمامته که غش کرده بودی دیگهههههه... تازه مامان موهاتون خوکشل برات درست کرده بود:   ...
23 شهريور 1392

رادین کوچولوی مامانشه

عزیز دلم یکی از دوستای خانوادگی مامان مهین به اسم خانم مسلم که خیلی هم سنش زیاده و چشمهاش اصلا نمی بینه برات در کمال تعجب همه یه تونیک شلوار راحتی دوخته که خیلی ناز و خوشکله وقتی ازش پرسیدن شما که چشمهات دید خوبی نداره چطوری اینو دوختی گفته با ذره بین درستش کردم. این لباس جدای از قشنگیش خیلی برام ارزش داره چون توش دنیایی از عشق و محبت هست. واقعا دستش درد نکنه: اینم عکسهایی از رادین: رادین در حال فرار: رادین در حال کشیدن روروئکش:   ...
12 شهريور 1392