رادين رادين ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

نی نی آزی و بابا منصور

عکس خاله ها و مبینا و علی و فرزین

عزیز دلم رادین جان چند روز پیش رفته بودیم خونه خاله فرشته و تو با خاله ها و علی و مبینا و فرزین عکس گرفتی. منم گذاشتمشون تو وبت. البته بخاطر خاله فاطیما که از عکس با قالب گل لاله خوشش اومده بود. عکس فرزین رو تو همون قالب گذاشتم. ...
26 خرداد 1392

کلماتی که رادین کوچولو یاد گرفته

    عشقمممممممممممممممممم جان نفسم الهی مامان فدای اون حرف زدنای خوشکلت بشه. پسر گلم تازگیا یاد گرفته بگه ماما، بابا، تاب تاب. دَدَ . قربون اون حرف زدنای نازت بشم مامان دوست داری صحبت کنی نه؟ وقتی که بابا لباس می پوشه و بغلت می کنه بری پارکینگ واسه مامان دست تکون می دی و می گی دَدَ. اونوقت کم مونده بیام قورتت بدم. دَدَ رو بابایی یادت داده ماما و بابا رو من و تاب تاب رو خاله مژگان مربی مهربونت تو مهد یادت داده.                           ...
22 خرداد 1392

تعطیلات پرنده ی مامی

       سلاممممممممممممم پرنده ی نازنینم. خوبی مامان؟ می دونی چقدر دوستت دارم نه؟ مامی جون یه مدته درگیر هستم وقت نمی کنم بیام وبتو آپ کنم. تا اینکه خاله مریم مهربون ازم شکایت کرد منم اومدم که به قولی که داده بودم عمل کنم و برات مطلب بزارم. عشقم این روزا خیلی واسه دندونات اذیتی پس کی دندون در میاری مامان؟ چند ماهه که داری لثه ها تو می خوارونی گلم دلم برات کباب شده . بد غذا هم شدی باید با هزار قر و ادا بهت غذا بدم جونم. وقتی هم که غذا می خوری حسابی خودتو کثیف می کنی  ولی این چند روزی که تعطیلات بودم خیلی خوب بود چون همه اش پیشم بودی جوری که وقتی شنبه ازت جدا شدم حسابی دلم برات تنگ شد. تازه تو تعطیلات رفته بودیم ...
19 خرداد 1392

رادین ترسووووووووووو

جونم مامانی دیشب واست توپهاتو در اوردم ولی نمی ونم چرا انقدر ازشون ترسیده و خودتو کنار می کشیدی و از ترس همه اش با نگرانی چشات بهشون بود. منم که دیدم اینجوریه. برشون داشتم تا وقتی بزرگتر شدی برات درشون بیارم. دیشب یه اتفاق دیگه هم افتاد اونم این بود که بابا تو رو رو کاناپه گذاشته بود. من مواظبت بودم ولی نمی دونم چطوری ظرف یک هزارم ثانیه قل خوردی و از رو کاناپه با سر افتادی مردم از ترس و نگرانی تو هم خیلی خیلی گریه کردی باز خوبه کاناپه جای تیز نداره و رو فرش افتادی ولی بازم حتما درد داشتی که اینجوری گریه کردی. آخه تو خیلی صبوری عشقم مگه خیلی بترسی یا دردت بگیره که گریه کنی. آخییییییییییییییییی مامانی از ترس ضعف ک...
1 خرداد 1392

گنجشکک مامانی

  عزیز مامانی گنجشککم. قربونت بشم بیشتر از اینکه اسمتو صدا کنم بهت می گم گنجشککم آخه مثله اونا ناز و بامزه ای و همونجوری هم از لیوان آب می خوری قربون اون لبای نازت بشم. بابایی صدات می گنه سینه کفتری بابا!!!! البته تو جوجه کوشولوی ماییییییییییییییییییی تازه دیروز ظهر واسه اولین بار کنارت و تو بغل هم خوابیدیم آخیییییییییییییییییششششششششششششششششششش چه حالی داد. اصلا هم بی تابی و بدقلقی نکردی. تازه آروم کنارم شروع کردی صورتمو ناز کردن بعدشم با دهن خیسم کردی فکر کنم می خواستی تقلید بوسیدن رو بکنی عشقم. بعدشم یواش یواش شروع کردم تو گوشت لالایی خوندن بعد کلی بازی کردن آروم خوابت رفت نازززززززززززززززززززززززززززززززززززممم...
1 خرداد 1392

مهد کودک و خاله مریم مهربون

    سلام قشنگترینم. عشقم وقتایی که می ری مهد خیلیییییییییییییییییییییی دلم برات تنگ می شه و هواتو می کنم بعدش زنگ می زنم مهدکودک باهات تلفنی حرف می زنم تو هم یا با تعجب به گوشی زل می زنی یا می خوای گوشی رو بخوری و یا اینکه از خودت صدا در میاری. قربوبون اون صدای نازت بشم تازه صدای نفساتم از پشت گوشی میاد. آخیییییییییییییییییییییییییییییییییی. دیروز خاله مریم از مربیهای مهلبون مهد شکایتتو کرد عشقم می گفت نمره انظباطت 10 !!!!! شده با تکماده قبول شدی. تازه می خواست بهت نامه بده ولیتو بیاری مهد!! (به شوخی) چرا مامی جون؟ به خاله بگو من دوستت دارم واسه همین شلوغ می کنم.  اونجا همه ی خاله ها رو دوست داری  خاله مری...
1 خرداد 1392

عکس های افکت رادین

با فتوشاپ و چندتا سایت افکت این عکس ها رو درست کردم. اولین بارمه همه شون خوب نشدن ولی تجربه خوبی بود. دلم نیومد اونایی که جالب نبودن رو حذف کنم. آخه عکس های عشقمه برای دیدن عکس ها لطفا به ادامه مطلب رجوع کنید: ...
1 خرداد 1392

رادینم

عزییییییییییییییییییییییییییییییییزم مادر وقتایی که می رم سر کار دلم همه اش پیشته. پر پر می زنم که بیام خونه پیشت گلم. دیروز دستامو خوب شستم بعد کردم تو دهنت شروع کردی جویدنش چون لثه هات خیلی می خاره عشقم بخاطر دندوناته بعد دستمو بردم زیر لثه هات پایین فکت. دیدم دوتا مروارید خوشکل اون زیر میرا داره میاد بالا برسه به لثه هات و ایییییییییییییییییی دلم غش رفت براشون. عسیس دلم داری دندون در میاری فکر کنم تا برسه به اون بالا یه ماهی طول بکشه. جانم مادر دیروز انقدر بهت غذا دادم که دیگه بالا اوردی ببخش مادر گفتم غذا بخوری تپل بشی. ولی مثله اینکه تو خیال تپل شدن رو نداری. معده ات هم گنجایشش محدوده. شرمنده اذیتت کردم مادر جوننننننننننننن...
25 ارديبهشت 1392

رادین کوچولو به مهد کودک می رود

سلام عزیزترینم. عشقم ببخش که یه مدت طول کشید تا بیام برات وبتو آپ کنم. آخه این مدت خیلی بهم سخت گذشت و اصلا حوصله هیچ چیزو نداشتم. الان یه هفته است که داری می ری مهد. بخاطر اینکه مرخصی 6 ماهه به 9 ماه تبدیل نشد من این دو ماه آخر مرخصی زایمانمو خیلی ناراحت و غمگین بودم. همه اش بغض داشتم و گریه می کردم چون تو خیلی کوچیکی و اصلا دلم نمی اومد از خودم دورت کنم و بفرستمت مهد. اکثر شبا تا صبح بیدار بودم و فکر می کردم که چکار کنم........ یا اینکه وقتی نیمه شب با صدای تو بیدار می شدم دیگه خوابم نمی رفت و فکر و خیال می کردم. و تا صبح برات گریه می کردم. مامان خیلی دوستت دارم و نگران وضعیتت بودم آخه بجز از من شیر نمی خوردی و شیشه رو نمی گرفت...
25 ارديبهشت 1392