سلام عزیزترینم. عشقم ببخش که یه مدت طول کشید تا بیام برات وبتو آپ کنم. آخه این مدت خیلی بهم سخت گذشت و اصلا حوصله هیچ چیزو نداشتم. الان یه هفته است که داری می ری مهد. بخاطر اینکه مرخصی 6 ماهه به 9 ماه تبدیل نشد من این دو ماه آخر مرخصی زایمانمو خیلی ناراحت و غمگین بودم. همه اش بغض داشتم و گریه می کردم چون تو خیلی کوچیکی و اصلا دلم نمی اومد از خودم دورت کنم و بفرستمت مهد. اکثر شبا تا صبح بیدار بودم و فکر می کردم که چکار کنم........ یا اینکه وقتی نیمه شب با صدای تو بیدار می شدم دیگه خوابم نمی رفت و فکر و خیال می کردم. و تا صبح برات گریه می کردم. مامان خیلی دوستت دارم و نگران وضعیتت بودم آخه بجز از من شیر نمی خوردی و شیشه رو نمی گرفت...